ترجمه مقاله

ذوعضل

لغت‌نامه دهخدا

ذوعضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) موضعی است به اَمَج و بدانجا عرب را جنگی بوده است که بیوم ذوعضل مشهور است و ربیعة بن مکدم بدین روز کشته شد و هم بدانجا جسد وی بخاک سپردند. و عادت بر آن رفته بود که هر کس از آنجا میگذشت . اشتری یا ستوری دیگر بر سر گور او پی می کرد و حفص کنانی در این معنی گوید:
لا تنفری یا ناق منه فأنه
لشریب خمر مسعر لحروب
لولا السفار و بعد خرق مهمة
لترکتها تحبو علی العرقوب
لا تبعدن ربیعة مکرم
و سقی الفوادی قبره بذبوب
نفرت قلوص من حجارة حرة
بنیت علی طلق الیدین ضریب .
ترجمه مقاله