ترجمه مقاله

دیوجانس

لغت‌نامه دهخدا

دیوجانس . [ ی ُ ] (اِخ ) معروف به دیوجانس کلبی . یونانی دیوگنس . دیوژن . (در حدود 412-323 ق . م .) فیلسوف یونانی پیرو مکتب کلبی که در سینوپ متولد شد و در آتن می زیست و چنانکه از داستانهای مربوط به ساده زیستن وی معروف است که دیوجانس همواره سفالی گود در جیب خود داشت تا با آن آب بیاشامد، روزی دیددخترکی بسرعت با دو دست خود آب می نوشد بیدرنگ سفال را بر زمین زد و بخود خطاب کرد که تو خود را فیلسوف می دانی در حالی که به قدر این دخترک ده نشین عقل نداری و سالها این سفال را با خود حمل می کنی . مشهور است در میان خمره ای یا چلیکی مسکن داشت و با نهایت قناعت زندگی میکرد فضیلت را در ساده زیستن میدانست از اینروی به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی یکسره پشت پا زد. هنگامی که اسکندر مقدونی برابر او که بر آفتاب کنار دیواری نشسته بود رسید و پرسید چه خدمتی از اسکندر برای وی ساخته است تنها از او خواست تا از برابر او رد شود تا مانع تابش آفتاب نشود. وی روز روشن با چراغ در کوچه ها دنبال «انسان « »انسانی که معرف فضایل بشری باشد» میگشت و این برجسته ترین معرف نظر تحقیرآمیز او به مردم روزگار وی بود. در ادبیات فارسی صفت «خم نشین » را به افلاطون نسبت داده اند در حالیکه دیوجانس خم نشین بود . (از دایرة المعارف فارسی ). و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1853، 1854، 1852 و تاریخ علوم عقلی ص 97 و ایران در زمان ساسانیان ص 300 شود.
ترجمه مقاله