دیدار نمودن
لغتنامه دهخدا
دیدار نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ملاقات کردن . دیدن . یکدیگر را دیدن . (یادداشت مؤلف ). || چهره نمودن . روی نمودن . چهره و رخسار و روی نشان دادن :
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی .
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی .
سعدی .