دوگوشه
لغتنامه دهخدا
دوگوشه . [ دُ ش َ /ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بستو که دو دسته دارد. (یادداشت مؤلف ). مرطبان . سفالین کوچک : در خواب چنین دیدم که دو گوشه جغرات آوردند. (انیس الطالبین بخاری ). حضرت خواجه با من این خواب می گزارد که خادمه دو گوشه ٔ جغرات آورد. (انیس الطالبین بخاری ). || هر ظرفی که دو دسته داشته باشد :
گویدکایدون نماند جای نیوشه
در فکند سرخ مل به رطل دوگوشه .
|| هر چیز که دو پیش آمدگی داشته باشد و به کنجی و زاویه ای منتهی شود :
اگر به چرخ بر از چرخ او نمونه کنند
نمونه ناطح انوار گردد و اجرام
تنش بخاید شاخ دو شاخه ٔ ناهید
ز هش بمالد گوش دو گوشه ٔ بهرام .
گویدکایدون نماند جای نیوشه
در فکند سرخ مل به رطل دوگوشه .
منوچهری .
|| هر چیز که دو پیش آمدگی داشته باشد و به کنجی و زاویه ای منتهی شود :
اگر به چرخ بر از چرخ او نمونه کنند
نمونه ناطح انوار گردد و اجرام
تنش بخاید شاخ دو شاخه ٔ ناهید
ز هش بمالد گوش دو گوشه ٔ بهرام .
(از سندبادنامه ص 12).