ترجمه مقاله

دوشادوش

لغت‌نامه دهخدا

دوشادوش . (ق مرکب ) صفی با افرادی بهم پیوسته . دوش بدوش . دوش بادوش . شانه بشانه . (ناظم الاطباء). همدوش . همراه . همبر. در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش سربازان به جنگ پرداختند. (یادداشت مؤلف ) :
تا رسیدند هر دو دوشادوش
به بیابانی از بخار به جوش .

نظامی .


هرکجا روی آورم بخت سیه همره بود
گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من .

(یادداشت مؤلف ).


ترجمه مقاله