دوروزه
لغتنامه دهخدا
دوروزه . [ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوروز. در طول دوروز. برای دوروز. رجوع به ترکیب دوروز ذیل کلمه ٔ دو شود.
- در این دوروزه ؛ در این نزدیکی . در یکی دو روز متصل به روزی که در آنند. بزودی . (ناظم الاطباء).
- دوروزه راه ؛ راه دوروزه . راهی که به دوروز آن را توان طی کرد. آن اندازه مسافت که در دو روز توان رفتن :
پذیره شدندش به دوروزه راه
جهان پهلوانان و چندان سپاه .
|| کوتاه . (ناظم الاطباء). || مدت کم و اندک و زمان قلیل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
- دوروزه عمر، یا عمر دوروزه ؛ دوروز عمر؛ یعنی عمر اندک . (از شرفنامه ٔ منیری ) :
اگر ز باد فنا ای پسر نیندیشی
چو گل به عمر دوروزه غرور ننمایی .
- دنیای دوروزه ؛ کنایه است از جهان فانی و زودگذر. (یادداشت مؤلف ).
- دوروزه ٔ عمر ؛ عمر اندک و کوتاه . (ناظم الاطباء).
|| کار بی قوام و بقا. (آنندراج ). || صحت و سلامت و تندرستی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- در این دوروزه ؛ در این نزدیکی . در یکی دو روز متصل به روزی که در آنند. بزودی . (ناظم الاطباء).
- دوروزه راه ؛ راه دوروزه . راهی که به دوروز آن را توان طی کرد. آن اندازه مسافت که در دو روز توان رفتن :
پذیره شدندش به دوروزه راه
جهان پهلوانان و چندان سپاه .
فردوسی .
|| کوتاه . (ناظم الاطباء). || مدت کم و اندک و زمان قلیل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
- دوروزه عمر، یا عمر دوروزه ؛ دوروز عمر؛ یعنی عمر اندک . (از شرفنامه ٔ منیری ) :
اگر ز باد فنا ای پسر نیندیشی
چو گل به عمر دوروزه غرور ننمایی .
سعدی .
- دنیای دوروزه ؛ کنایه است از جهان فانی و زودگذر. (یادداشت مؤلف ).
- دوروزه ٔ عمر ؛ عمر اندک و کوتاه . (ناظم الاطباء).
|| کار بی قوام و بقا. (آنندراج ). || صحت و سلامت و تندرستی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).