دمار
لغتنامه دهخدا
دمار. [ دَ ] (نف مرکب ) آرنده ٔ دم ، ای آرنده ٔ خون . (شرفنامه ٔ منیری ):
آرد برون زچشم بداندیش جان به دم
تیغت که هست چشم بداندیش را دمار .
آرد برون زچشم بداندیش جان به دم
تیغت که هست چشم بداندیش را دمار .
سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).