دفتر کردن
لغتنامه دهخدا
دفتر کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طومار کردن . در فهرست مندرج کردن . (ناظم الاطباء). دفتر ترتیب دادن . نوشتن . کتاب ساختن . تحریر کردن :
چون مناقب نامه ٔ آل نبی دفتر کنند
نام او چون فاتحه آغازآن دفتر سزد.
چون مناقب نامه ٔ آل نبی دفتر کنند
نام او چون فاتحه آغازآن دفتر سزد.
سوزنی .