دست ناکرده
لغتنامه دهخدا
دست ناکرده . [ دَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست نخورده . بکر. دوشیزه . به مُهر :
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی .
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی .