درگیر
لغتنامه دهخدا
درگیر. [ دَ ] (ن مف مرکب ) گرفتار. دُچار. || (نف مرکب ) درگیرنده . مؤثر. || موافق . سازگار :
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.
اثر (از آنندراج ).