ترجمه مقاله

درسار

لغت‌نامه دهخدا

درسار. [ دَ ] (اِ مرکب ) درساره .دیواری باشد که در پیش قلعه و محوطه و خانه بکشند چنانکه در قلعه و خانه نمودار نباشد. (برهان ). دیواری که پیش در خانه بکشند که درون خانه پیدا نباشد. (ازآنندراج ) (انجمن آرا). || پرده ای را گویند که در پیش در خانه بیاویزند. (برهان ). پرده ای که پیش در خانه بیاویزند برای اینکه درون خانه پیدا نباشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || درگاه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سردر :
قصر جاه و شرف وی به تو بادا معمور
تا به فردوس برین بر شده درسار و شرف .

سوزنی .


طاق و درسار سرای تست محراب ملوک
هرکه روی آرد بدین محراب از وی رو متاب .

سوزنی .


محترم صدری که درسار سرایش در عجم
حرمت آباد است چون بیت الحرام اندر حجاز.

سوزنی .


ز درسار سرایت شمع گردون
کند پهلو تهی از مس ّ و از لمس .

سوزنی .


ترجمه مقاله