دخم
لغتنامه دهخدا
دخم . [ دَ ] (اِ) دخمه . مقبره . سردابه که مرده را در آن جای دهند. (از برهان ). سردابه را گویند که مردگانرا در آنجا جای دهند. (جهانگیری ) :
چنین گفت با من ستاره شمار
که رستم کند دخم سام سوار.
رجوع به دخمه شود.
چنین گفت با من ستاره شمار
که رستم کند دخم سام سوار.
اسدی .
رجوع به دخمه شود.