دانگانه
لغتنامه دهخدا
دانگانه . [ ن َ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) رخت و متاع خانه . (برهان ) (غیاث ). متاع و کالا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) :
ای در جوال عشوه علی وار ناشده
از حرص دانگانه بگفتار روزگار.
این تشنیع بر شیعه میزد بطمع ناموس و بازارچه و دانگانه . (کتاب النقض ص 442).
ای در جوال عشوه علی وار ناشده
از حرص دانگانه بگفتار روزگار.
انوری .
این تشنیع بر شیعه میزد بطمع ناموس و بازارچه و دانگانه . (کتاب النقض ص 442).