ترجمه مقاله

داندامیس

لغت‌نامه دهخدا

داندامیس . (اِخ ) نام رئیس حکماء هند بعهد اسکندر. توضیح اینکه اسکندر هنگام لشکرکشی به هند روزی بگروهی از حکماء هند که در چمنی گردش کنان سخنهای فلسفی میداشتند رسید و آنان یگانه کاری که کردند این بود که پایشان را بزمین کوبیدند، اسکندر جویای علت این امر شد، آنان پاسخ آوردند که این مقدار زمین که بزیر لگد می کوبیم تمامی آن چیزی است که انسان آنرا اشغال خواهد کرد و تفاوتی که میان تو و عامه ٔمردم هست فقط اینست که تو کنجکاوی و جاه طلب و این دو صفت ترا از وطنت این قدر دور داشته و باعث بدبختی دیگران و خود تو شده است و چون تو بمیری ، و این زمان دور نیست ، فقط بدستی چند زمین که برای گورت لازم است خواهی داشت . اسکندر جواب را حکیمانه دانست اما تغییری در عقیدت خود نداد... وقتی که در تاکسیلا حکمای هندی را دید و از شجاعت و بردباری آنان که در سخت ترین مشقات نشان میدهند در حیرت فرورفت و خواست یکی از آنان جزو ملتزمین رکاب او گردد رئیس این حکماء که داندامیس نام داشت به اسکندر گفت : «نه من از ملتزمین تو خواهم شد و نه هیچیک از ما. ما نیز مانند اسکندر پسران خدائیم و راضی از آنچه داریم . بنابراین توقعی هم از تو نداریم ». بعد گفت : «تو که فاتحی و آنهائی که در دنبال تو از اینهمه ممالک و دریاها گذشته اند، مقصودی که قابل تمجید باشد نداشته اید و این تاخت و تاز شما را هم نهایتی نیست اما من نه ترسی از تو دارم و نه چشم داشتی ، زیرا تا زنده ام این زمین حاصلخیز قُوت مرا خواهد داد وقتی که مُردم از بندگی بدن رسته ام ».
سترابون نام این حکیم را ماندانیس ضبط کرده است و گوید، که او به اُنِس کریت گفت : فیثاغورس و سقراط و دیوجانس دارای حکمت بودند، ولی در یک چیز اشتباه کردند و در نتیجه عادات را بر طبیعت ترجیح دادند و الا شرمسار نبودند از اینکه مانند من برهنه باشند و با قناعت زندگی کنند. بهترین فلسفه آن است که روح را از لذایذ و محن آزاد سازد. (از ایران باستان ج 2 ص 1854).
ترجمه مقاله