دامک
لغتنامه دهخدا
دامک . [ م َ ] (اِمصغر) مصغر دام . دام خرد. دام کوچک . رجوع به دام شود. || مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان ). دامنی . (برهان ). سرانداز زنان که تور مانندست . سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) :
معجر چو بر آن دامک سر دید سرآغوش
میگفت ز اندوه جدائی بمقامی .
دامک و سربند بگویم که چیست
نام یکی آفت و دیگر بلا.
نه دلم میل بآن دامک سر دارد و بس
که بهر حلقه ٔ آن دام گرفتاری هست .
کرده در سوراخ دایم مار دامک را دراز
بوالعجب کاری که او را بار ماری بر دلست .
برو ای دامک شلوار که بر دیده ٔ تو
راز لنگوته نهانست و نهان خواهد بود.
کافر ار دامک شلوار زرافشان بیند
جای آن است که در دم بگشاید زنار.
و دیگر دکانهای آراسته چون صورتگران اطلس ختا... و دامک و سردوزان بالش نطعی ... (نظام قاری ، دیوان البسه ص 155). رجوع به دام و تور شود. || جانوران وحشی کوچک را گویند همچون خرگوش و روباه و امثال آن . (برهان ).
معجر چو بر آن دامک سر دید سرآغوش
میگفت ز اندوه جدائی بمقامی .
نظام قاری (دیوان البسه ص 112).
دامک و سربند بگویم که چیست
نام یکی آفت و دیگر بلا.
نظام قاری (دیوان البسه ص 107).
نه دلم میل بآن دامک سر دارد و بس
که بهر حلقه ٔ آن دام گرفتاری هست .
نظام قاری (دیوان البسه ص 46).
کرده در سوراخ دایم مار دامک را دراز
بوالعجب کاری که او را بار ماری بر دلست .
نظام قاری (دیوان البسه ص 42).
برو ای دامک شلوار که بر دیده ٔ تو
راز لنگوته نهانست و نهان خواهد بود.
نظام قاری (دیوان البسه ص 61).
کافر ار دامک شلوار زرافشان بیند
جای آن است که در دم بگشاید زنار.
نظام قاری (دیوان البسه ص 15).
و دیگر دکانهای آراسته چون صورتگران اطلس ختا... و دامک و سردوزان بالش نطعی ... (نظام قاری ، دیوان البسه ص 155). رجوع به دام و تور شود. || جانوران وحشی کوچک را گویند همچون خرگوش و روباه و امثال آن . (برهان ).