ترجمه مقاله

دارمی

لغت‌نامه دهخدا

دارمی . [ رِ ] (اِخ ) ربیعةبن عامر معروف به مسکین دارمی از بزرگترین شعرای عهد اموی و از یاران معاویةبن ابی سفیان بود. با فرزدق شاعر نامدار مباحثاتی داشت . ابن خلکان از او داستان کند که : وقتی تاجری مقداری کثیر روسری (معجر) زنانه ٔ سیاه به مدینه آورد و هر چه کوشید نتوانست آنها را بفروشد. در این حال مسکین دارمی شاعری را کنارنهاده و بعبادت پرداخته بود تاجر مذکور از مردم شنید که اگر دارمی شعری مناسب حال بسازد متاع او را خریدار فراوان خواهد شد. او به التماس دارمی رفت و دارمی شعری ساخت که در آن علاقه ٔ خود بزنی که معجری سیاه بر سر دارد نمودار ساخت . زنان شهر برای این که قرعه ٔفال به نامشان اصابت کند تمام روسری های آن تاجر را خریدند و بسوی مسجد روان شدند. درگذشت دارمی را در اواخر قرن اول هجری نوشته اند. (از ریحانة الادب ج 4).
ترجمه مقاله