خیارزار
لغتنامه دهخدا
خیارزار. (اِ مرکب ) مزرع خیار. (آنندراج ). زمینی که بادرنگ در آن کشته اند. مقثا. پالیز. فالیز. (یادداشت مؤلف ). فالیز خیار. (ناظم الاطباء) :
او را چنان کجا سر خر در خیارزار.
به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و دیگر خضریات . (تاریخ قم ص 112).
او را چنان کجا سر خر در خیارزار.
سوزنی .
به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و دیگر خضریات . (تاریخ قم ص 112).