خوش ادا
لغتنامه دهخدا
خوش ادا. [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش اطوار. نیکواطوار. خوش احوال . (یادداشت مؤلف ). شیرین حرکات :
غمزه اش از من بفرض گر طلبد جان بقرض
نیست نگویم که هست وام ستان خوش ادا.
|| خوش گوشت . مقابل بدادا. (یادداشت مؤلف ).
غمزه اش از من بفرض گر طلبد جان بقرض
نیست نگویم که هست وام ستان خوش ادا.
آقا شاپوری (از آنندراج ).
|| خوش گوشت . مقابل بدادا. (یادداشت مؤلف ).