ترجمه مقاله

خوردگی

لغت‌نامه دهخدا

خوردگی . [ خوَرْ / خُرْدَ / دِ ] (حامص ) کوچکی . صغیری . خردگی :
نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد
بخوردگی منگر دانه ٔ سپندان را.

ناصرخسرو.


|| ازبین رفتگی قسمتی از چیزی چون ازبین رفتگی قسمتی از گوشت بدن بر اثر قرحه و امثال آن : طلاء دیگر که کفتگی کهن را و خوردگی را سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- کرم خوردگی دندان ؛ ازبین رفتگی دندان .
|| عمل خوردن . تأکل . اکل . (ناظم الاطباء).
- کرم خوردگی درخت ؛ خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است بر درخت که بر اثر کرم های ریزه حاصل شود.
|| عمل شرب . نوش . جرعه . شربت . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله