خوردگاه
لغتنامه دهخدا
خوردگاه . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] (اِ مرکب ) جای خوردن :
چنان خور تر و خشک این خوردگاه
که اندازه ٔ طبع داری نگاه .
|| رسغ. جای باریک پیوند سر دست و پا. خرده گاه : دایره ؛ چیزی که محاذی آخر خوردگاه چاروا افتد. (منتهی الارب ).
چنان خور تر و خشک این خوردگاه
که اندازه ٔ طبع داری نگاه .
نظامی .
|| رسغ. جای باریک پیوند سر دست و پا. خرده گاه : دایره ؛ چیزی که محاذی آخر خوردگاه چاروا افتد. (منتهی الارب ).