خودحساب
لغتنامه دهخدا
خودحساب . [ خوَدْ / خُدْ ح ِ] (ص مرکب ) منصف . (یادداشت بخط مؤلف ). درست حساب . خوش معامله . (ناظم الاطباء). || کسی که افعال و اعمال خود را محاسبه کند. (آنندراج ) :
خودحساب از پرسش روز حساب آسوده است
نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را.
چه عجب صائب اگر روز جزا رسته شوند
خودحسابان که در این نشاءة قیامت دیدند.
خودحساب از پرسش روز حساب آسوده است
نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را.
صائب (از آنندراج ).
چه عجب صائب اگر روز جزا رسته شوند
خودحسابان که در این نشاءة قیامت دیدند.
صائب (از آنندراج ).