ترجمه مقاله

خوبی کردن

لغت‌نامه دهخدا

خوبی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احسان کردن . انعام کردن . لطف کردن . نیکی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خوبی کسی کردن ؛ بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج ) :
دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب
خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان .

اثر (از آنندراج ).


|| اجمال . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله