خموشانلغتنامه دهخداخموشان . [ خ َ ] (اِ) خاموشها. ساکتها.(یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از مردگان : رو به گورستان دمی خامش نشین آن خموشان سخنگو را ببین .مولوی .