ترجمه مقاله

خلوء

لغت‌نامه دهخدا

خلوء. [ خ ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن جایی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلا الرجل خلوء؛ لازم گرفت مرد جا را. || گذشتن قوم چیزی را و اختیار کردن چیز دیگر را. منه : خلا القوم ؛ گذاشتند قوم چیزی و اختیار کردند غیر آن را. || خفتن ناقه بی علتی . || حرونی کردن ناقه یا جمل یا فقط ناقه و نگذاشتن جا را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلات الناقة خلا و خلاء و خلوء.
ترجمه مقاله