خط آوردن
لغتنامه دهخدا
خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح بگزید. (تاریخ بیهقی ).
بازآمد و آن رونق پارینش نیست
خط خویشتن آورده که من معزولم .
بازآمد و آن رونق پارینش نیست
خط خویشتن آورده که من معزولم .
سعدی .