خطرناک
لغتنامه دهخدا
خطرناک . [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) مهلک . پرخطر. هولناک . مخوف . (ناظم الاطباء). خوفناک . (آنندراج ) :
دریغ آن شد که در نقش خطرناک
مقابل میشود رخ با رخ خاک .
همان به کاندرین خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک .
نشد ممکن که این خاک خطرناک
بر انگشت بریده برکند خاک .
چه عذرآری تو ای خاکی تر از خاک
که گویایی درین خط خطرناک .
پس چون خودی خودپرستان روند
بکوی خطرناک مستان روند.
سودای تو آتش جهانسوز
هجران تو ورطه ٔ خطرناک .
یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح جایی خطرناک . (گلستان سعدی ). گفتم آن نوبت اشارت من قبولت نیامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست خطرناک و سودمند. (گلستان سعدی ).
طریق عشق طریقی عجب خطرناکست
نعوذ باﷲ اگر ره بمقصدی نبری .
گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآنرا نیست پایان غم مخور.
|| باارزش . باقیمت . بااعتبار. پربها :
وگر خاکم تو ای گنج خطرناک
زیارت خانه ای بر ساز ازین خاک .
نبینی وقت سفتن مرد حکاک
بشاگردان دهد در خطرناک .
دریغ آن شد که در نقش خطرناک
مقابل میشود رخ با رخ خاک .
نظامی .
همان به کاندرین خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک .
نظامی .
نشد ممکن که این خاک خطرناک
بر انگشت بریده برکند خاک .
نظامی .
چه عذرآری تو ای خاکی تر از خاک
که گویایی درین خط خطرناک .
نظامی .
پس چون خودی خودپرستان روند
بکوی خطرناک مستان روند.
سعدی (بوستان ).
سودای تو آتش جهانسوز
هجران تو ورطه ٔ خطرناک .
سعدی .
یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح جایی خطرناک . (گلستان سعدی ). گفتم آن نوبت اشارت من قبولت نیامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست خطرناک و سودمند. (گلستان سعدی ).
طریق عشق طریقی عجب خطرناکست
نعوذ باﷲ اگر ره بمقصدی نبری .
حافظ.
گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآنرا نیست پایان غم مخور.
حافظ.
|| باارزش . باقیمت . بااعتبار. پربها :
وگر خاکم تو ای گنج خطرناک
زیارت خانه ای بر ساز ازین خاک .
نظامی .
نبینی وقت سفتن مرد حکاک
بشاگردان دهد در خطرناک .
نظامی .