ترجمه مقاله

خطرة

لغت‌نامه دهخدا

خطرة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). || داغی مر شتران را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || گاهی . بعضی از اوقات . منه : مالقیته الاخطرة؛ ملاقات نکردم با وی مگر گاهی . (منتهی الارب ). || اندیشه . آنچه بر خاطر گذرد. همزه .ج ، خَطَرات :
در خموشی هر سه را خطرة یکی
در سخن هم هر سه را حجت یکی .

مولوی .


و خطره از سر بیار... خطره که بسرت درآید آنرا رشک خوانند. (مجالس سعدی ). همزه ؛ خطره ای که شیطان در دل اندازد. (منتهی الارب ).
- خطرةالجن ؛ مس دیو. (منتهی الارب ).
- لعب الخطرة ؛ جنبانیدن مخراق که فوطه پیچیده و تافته باشد که در بازی بهم زنند. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله