خطا رفتن
لغتنامه دهخدا
خطا رفتن . [ خ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به اشتباه رفتن . بسهو رفتن :
سکندر بحیوان خطا می رود
من اینجا سکندر کجا می رود.
ما چون نشانه پای بگل در بمانده ایم
خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود.
|| گناه سر زدن :
نه کورم ولیکن خطا رفت کار
ندانستم از من گنه در گذار.
سکندر بحیوان خطا می رود
من اینجا سکندر کجا می رود.
نظامی .
ما چون نشانه پای بگل در بمانده ایم
خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود.
سعدی (طیبات ).
|| گناه سر زدن :
نه کورم ولیکن خطا رفت کار
ندانستم از من گنه در گذار.
سعدی (بوستان ).