خطاکار
لغتنامه دهخدا
خطاکار. [ خ َ ] (ص مرکب ) اشتباه کننده . سهوکننده . || گنه کار. بزهکار. عاصی . (ناظم الاطباء). خاطی . مجرم . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک ناپاک تن .
من با تو چونیستم خطاکار
خود را بخطا کنم گرفتار.
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک ناپاک تن .
؟ (قصص الانبیاء جویری ص 77).
من با تو چونیستم خطاکار
خود را بخطا کنم گرفتار.
نظامی .