خرده کافور
لغتنامه دهخدا
خرده کافور. [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایه از کواکب و ستارگان باشد. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) :
در شمامه خرده ٔ کافور جوجو باز شد
عنبرتر کاروان بر کاروان آمد پدید.
روی زمین بخرده ٔ کافورشد نهان .
در شمامه خرده ٔ کافور جوجو باز شد
عنبرتر کاروان بر کاروان آمد پدید.
عمید لومکی (از آنندراج ).
روی زمین بخرده ٔ کافورشد نهان .
؟ (از انجمن آرای ناصری ).