خردنقش
لغتنامه دهخدا
خردنقش . [ خ ُ ن َ ] (ص مرکب ) کوچک نقش . آن پارچه که شکل های کوچک و خرد دارد :
هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید
پرنیان خردنقش سبزبوم لعل کار.
قبای سقلاطون بغدادی بود سپیدی سپید، سخت خردنقش پیدا. (تاریخ بیهقی ). || آن که هیکل و جسم کوچک دارد.
هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید
پرنیان خردنقش سبزبوم لعل کار.
فرخی .
قبای سقلاطون بغدادی بود سپیدی سپید، سخت خردنقش پیدا. (تاریخ بیهقی ). || آن که هیکل و جسم کوچک دارد.