خردزد
لغتنامه دهخدا
خردزد. [ خ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه خر دیگران را دزدد. فحش گونه ای است که در وقت اهانت بکسی آنرا بکار برند :
ای دیو ابوالمظفر خردزد اغنوی
یک شب به نخشب اندر بی فتنه نغنوی .
اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فیلسان باشند و... نه مستی ... اموی طبع، مروانی رنگ ... چون قماربازان در کند و... خردزدان در شهرستان . (کتاب النقض ص 475).
ای دیو ابوالمظفر خردزد اغنوی
یک شب به نخشب اندر بی فتنه نغنوی .
سوزنی .
اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فیلسان باشند و... نه مستی ... اموی طبع، مروانی رنگ ... چون قماربازان در کند و... خردزدان در شهرستان . (کتاب النقض ص 475).