خرخری
لغتنامه دهخدا
خرخری . [ خ َ خ َ ] (حامص مرکب ) حالت و رفتار خر گرفتن . حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی . حالت کودنی غیرحقیقی :
از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری .
- خود را بخرخری زدن ؛ کنایه از تجاهل کردن . خود را بنفهمیدگی زدن .
از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری .
سنائی .
- خود را بخرخری زدن ؛ کنایه از تجاهل کردن . خود را بنفهمیدگی زدن .