ترجمه مقاله

خدمتی

لغت‌نامه دهخدا

خدمتی . [ خ ِ م َ ] (ص نسبی ، اِ) خادم . نوکر. چاکر. (یادداشت بخط مؤلف ) :
اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه .

سیدحسن غزنوی .


|| پیشکش . تحفه . نذرانه . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). تقدیمی . هدیه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
خدمتی جان بر تو آوردم
بجز این خدمت دگر داری .

اثیر اخسیکتی .


کتاب تهافت کلاه سرخسی
که همراه شد با تو از بنده خانه
یکی خدمتی بود و دیگر امانت
بر آن جمله دادی قرار شبانه
سخن نیست در خدمتی حاش ﷲ
که دارم از آن منت بی کرانه .

انوری .


مشکن اگر جان کشم پیشکشت خدمتی
شیر شکاری بسی آهوی لاغر شکست .

انوری .


و از هر جنس خدمتی ها در پیش روان کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی ). اعیان و امرای اتابکی و ارکان شهر یکبارگی با اصناف خدمتیان و نثارها به بارگاه سلطان حاضر آمدند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). براق حاجب چون آوازه ٔ سلطان بشنید خدمتیهای بسیار بخدمت او فرستاد و تمهید عذر کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || رشوت . رشوه . اتاوه . پاره . زر و سیم . مالی که بکسی دهند تا باطلی را حق و حقی را باطل کند. در تداول عامه ، حق پرچین . حق و حساب : و بعضی بسبب بدادائی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و اهمال می نمودند. (تاریخ غازانی ص 301). و هر یک از خواتین و شهزادگان و امرا ایلچیان می ستدند و خدمتیهای میان تهی قبول کرده ، بولایت می رفتند. (تاریخ غازانی ص 317). شحنه و بیتکچیان ولایت را خدمتی دادن تا مانع نشوند و اگر نیز نمی ستدند دفع میسر نمی شد. (تاریخ غازانی ص 319).
ترجمه مقاله