ترجمه مقاله

خدر

لغت‌نامه دهخدا

خدر. [ خ َ دِ] (ع ص ، اِ) سست و بخواب رفته که قادر بر حرکت نباشد. (منتهی الارب ). منه : عضو خدر. (منتهی الارب ). رجل خدر؛ پایی خفته . (زمخشری ). پایی خواب رفته :
ور تو نشناسی شکر را از صبر
بیگمان شد حس ذوق تو خَدِر.

مولوی .


|| شب تاریک . (منتهی الارب ). منه : لیل خدر. (از معجم الوسیط). || آهو سست استخوان . || تاریکی آخر شب . (از متن اللغة). || روز نمناک . (منتهی الارب ). منه : یوم خدر. || تاریکی شدید. (از متن اللغة). || تاریکی شب . || باران . (از منتهی الارب ). باران و ابر. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله