خداشناس
لغتنامه دهخدا
خداشناس . [ خ ُ ش ِ ] (نف مرکب ) پارسا. خدادان . (آنندراج ). موحد. (ناظم الاطباء). ربانی . باایمان : مردی خداشناس و عابد بود. (مجمل التواریخ و القصص ).
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
حافظ.