ترجمه مقاله

خج

لغت‌نامه دهخدا

خج . [ خ َج ج ] (ع مص ) شکافتن . شق . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). منه : خج العود. (از معجم الوسیط). || دفع کردن . || کژ جستن باد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط): خجت الریح ؛ التوت فی هبوبها فهی خاجة و خجوج . || منحرف شدن کشتی از راه راست و مقصد بوسیله ٔ باد: خجت الریح السفینة؛ صرفتها عن و جهتها بشدة عصفها. (از معجم الوسیط). || گائیدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || کژ شدن . منه : خج ساعده ای التوی ساعده . (از متن اللغة) (ازمعجم الوسیط). || در بیابان بحرکت در آمدن . بیابانی را زیاد پیمودن . (از متن اللغة). || خاک برانگیختن بهنگام راه رفتن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || ریخ زدن . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله