خامکار
لغتنامه دهخدا
خامکار. (ص مرکب )آنکه بی تجربه و بی وقوف است . چون : ای خامکار نابخردی تا چند؟ || آنکه کارش ساخته نشود و ناتمام بماند. (آنندراج ). بی هنر. ناتجربه کار. (آنندراج ). کارناآزموده . بی وقوف . بی تجربه . (ناظم الاطباء). نعت است مر کسی را که بی وقوف و بی تجربه باشد :
ز جوشیدن زنگی خامکار
بجوشید خون در دل شهریار.
نه چون من خامکاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
ز جوشیدن زنگی خامکار
بجوشید خون در دل شهریار.
نظامی (از آنندراج ).
نه چون من خامکاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی .