حوضک
لغتنامه دهخدا
حوضک . [ ح َ ض َ ] (اِ مصغر) مصغر حوض باشد و حوض کوچک را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ) :
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی .
|| طاس بزرگ . (آنندراج ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزه ٔنبات برون زد ز ناودان .
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی .
نظامی .
|| طاس بزرگ . (آنندراج ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزه ٔنبات برون زد ز ناودان .
(از شرفنامه ٔ منیری ).