ترجمه مقاله

حمیل

لغت‌نامه دهخدا

حمیل . [ ح َ ] (ع ص ) برداشته شده بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محمول . (اقرب الموارد). || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دعی . (اقرب الموارد). || بیگانه و غریب . || شراک نعل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ضامن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کفیل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بچه در شکم مادر هنگامی که ملک اهل شرک گیرند. (اقرب الموارد). || بچه در شکم زن که از ملک اهل شرک اسیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خس وخاشاک بر سر آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حمائل . || پژمرده ٔ سیاه از ثمام و وشیج . (منتهی الارب ). الذایل الاسود من الثمام و الوشیج . (اقرب الموارد). || شکم آبراهه که هیچ نمیرویاند. (منتهی الارب ). بطن مسیل که چیزی نمیرویاند. (اقرب الموارد). || بچه ٔ افتاده در کوی که مردم آن را برداشته پرورش کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || برده که از شهر بشهر برند بفروختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شی ٔ محمول از شهری بشهری . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله