ترجمه مقاله

حصاد

لغت‌نامه دهخدا

حصاد. [ح َ / ح ِ ] (ع مص ) درودن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل بن علی ). درویدن . بدرودن . بدرویدن . درو. درود. دارا. درو کردن . درودن به دهن . حصد. احتصاد. مقابل زرع . بریدن کشت با داس :
پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد
جان این کشتن نباتست و حصاد.

مولوی .


صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: موسم حصاد گاهی بواسطه ٔ پست و بلندی محل تفاوت نماید،چنانکه موسم حصاد محلی زودتر از محل دیگر رسد و حصاد حبوبات مختلفه ٔ هر یک به موسم خود پی درپی آمده هر یک را اسمی خاص بود. چنانکه حصاد گندم (اول سموئیل ج 12 ص 17). و حصاد جو (کتاب روت ج 1 ص 22) و غیره . گندم را با داسهای تیز میدرویدند. (ارمیا ج 50 ص 16) و دسته ها و بافه ها بسته . (روت ج 2 ص 16) (مزامیر ج 129 ص 7). وبر عرابه ها گذارده به خرمن گاه میبردند. (قاموس ج 2 ص 13). و در آنجا آنها را بواسطه ٔ گاو و اسبابی که مخصوص این کار بود کوبیده به باد میدادند و بموافق (سفرتثنیة ج 25 ص 4) جایز نبود که دهان گاوان خرمن کوب را ببندد. و موسم ، حصاد موسم فرح و شادی بود. (اشعیا ج 9ص 3) و حصاد در کتاب روت بیان مفصلا گشته است . اما درعهد جدید عیسی مسیح حصاد را اشاره با انقضای دنیا وانجام عالم میفرماید. (متی ج 13 ص 39) که حصادکنندگان ملائکه میباشند و میفرماید که آن فرشته در آن وقت داس خود را پیش خواهد آورد «زیرا که حاصل زمین خشکیده است ». (مکاشفة ج 14 ص 15) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به درو شود.
ترجمه مقاله