حسرتا
لغتنامه دهخدا
حسرتا. [ ح َ رَ ] (ع صوت ) دردا. درداو حسرتا! لفظی که نمودن تحسر را گویند :
حسرتا کان تن سررشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد.
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست .
حسرتا کان تن سررشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد.
مسعودسعد.
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست .
سعدی .