ترجمه مقاله

حزاز

لغت‌نامه دهخدا

حزاز. [ ح ُ ] (ع اِ) قوبا. ادرفن . داد.سودا. گوارون . اگریون . ولین . اندوب . اندج . ابریون . حسین خلف تبریزی گوید: کوفتی باشد که آنرا به عربی قوبا گویند و آن علتی است که در بدن آدمی پیدا شود و هرچند برآید پهن گردد و خارش کند. (برهان قاطع). داود ضریر انطاکی آنرا از امراض سر دانسته و مفصل بحث نموده و علاج آن را یاد کرده است . رجوع به تذکره ٔ وی شود. || حزیز.
ترجمه مقاله