حتد
لغتنامه دهخدا
حتد. [ ح ُ ت ُ ] (ع ص ) چشمهای باسلاق و آن علتی است که به چشم طاری شود و پلک را غلیظ کند و مژگان بریزد. عین حتد؛چشم که آب آن بند نشود. (منتهی الارب ). چشمه ای که آبش منقطع نشود. (آنندراج ). || جوهر چیزی و اصل آن . ج ، حَتَد، حَتود. (منتهی الارب ).