ترجمه مقاله

جوین

لغت‌نامه دهخدا

جوین . [ ج َ / ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جو.آنچه که از جو سازند: نان جوین . (فرهنگ فارسی معین ). نان جو و آرد جو. (انجمن آرای ناصری ) :
بسا کسا که بره هست و ترّه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر.

رودکی .


منم روی از جهان در گوشه کرده
کفی پست جوین را توشه کرده .

نظامی .


جوینی که از سعی بازو خورم
به از میده بر خوان اهل کرم .

سعدی (بوستان ).


ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است .

سعدی .


ترجمه مقاله