جوحی
لغتنامه دهخدا
جوحی . (اِخ ) نام مسخره ای که بغایت ظریف بود. (غیاث اللغات از مصطلحات ). جوحی و جحی نام مسخره ایست . (آنندراج ) :
ره حرف کرم تا کی کنم طی
نخواهد گشت جوحی حاتم طی .
جوحی نداشت کاری بر خویش زد درفشی .
رفت جوحی چادر و روبند ساخت
در میان آن زنان شد ناشناخت .
رجوع به جحی شود.
ره حرف کرم تا کی کنم طی
نخواهد گشت جوحی حاتم طی .
یحیی کاشی .
جوحی نداشت کاری بر خویش زد درفشی .
یحیی کاشی .
رفت جوحی چادر و روبند ساخت
در میان آن زنان شد ناشناخت .
مولوی .
رجوع به جحی شود.