جواهرسرمه
لغتنامه دهخدا
جواهرسرمه . [ ج َ هَِ س ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سرمه ای باشد که جواهر در آن اندازند. (آنندراج ) :
می لعل جواهرسرمه سازد ظلمت شب را
کند نقل شراب تلخ چشم شور کوکب را.
گشته ناساز از خط لعلش دماغ ساز من
از جواهرسرمه دارد بستگی آواز من .
رجوع به جواهردارو شود.
می لعل جواهرسرمه سازد ظلمت شب را
کند نقل شراب تلخ چشم شور کوکب را.
صائب (از آنندراج ).
گشته ناساز از خط لعلش دماغ ساز من
از جواهرسرمه دارد بستگی آواز من .
تأثیر (از آنندراج ).
رجوع به جواهردارو شود.