ترجمه مقاله

جهاز

لغت‌نامه دهخدا

جهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب ). و در مثل گوید: ضرب فی جهازه یا نفر فی جهازه ، یعنی رمید و بازنیامد و اصل آن از ستوری گرفته اند که پالان و بار او بشکم آید و برمد و روی صحرا گیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی . سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کشتی بزرگ . (آنندراج ). || چرخ روغن گیری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جِهاز شود.
ترجمه مقاله