ترجمه مقاله

جنوح

لغت‌نامه دهخدا

جنوح . [ ج ُ ] (ع مص ) بگشتن . (المصادر زوزنی ). میل کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میل دادن . لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ). || پیش آمدن شب بتاریکی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جنوح طایر و شمس ؛ نزدیک زمین شدن مرغ برای نشستن و خورشید برای غروب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زدن بر بازو یا بال پرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جنح فلان الطایر؛ اصاب جناحه . (اقرب الموارد). || شکستن استخوانهای پهلوی شتر از بار سنگین . جُنِح َ البعیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بشتاب رفتن شتر. اشتر که از نشاط بر یک سو رود. (مهذب الاسماء). || رجحان . افزون شدن . (المصادر زوزنی ).
ترجمه مقاله