جغبت
لغتنامه دهخدا
جغبت . [ ج َ ب َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و توشک و لحاف و امثال آن نهند. (برهان ). آکنه . جغبوت . چغبت . جبغوت . آکین . آگین . حشو :
آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست
وقت جماع زیر حریفان فکندنی است .
رجوع به آکنه و جغبوت و چغبت شود.
آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست
وقت جماع زیر حریفان فکندنی است .
طیان .
رجوع به آکنه و جغبوت و چغبت شود.